آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

پرواز آرشیدا با بادکنک ها

  پشت صحنه پرواز رو  در ادامه ببینید  صحنه اول چیدن بادکنک ها   گل ها و چمن   روبان زدن به بادکنک ها و اضافه کردن ماهی متعجب    اومدن آرشیدا به صحنه و ذوق کردن غیر قابل وصف اش    همکاری آرشیدا برای پرواز     ٩٠% مواقع این پاش روی اون پاشه الهی قربونت برم  بادکنک ها که همچنان دارند آرشیدا رو بالا و بالاتر میبرند و ماهی کوچولو که از شگفتی دهنش باز مونده   وای سقوط   توی یه چشم بر هم زدن کل صحنه توسط وروجک بهم میریزه با همکاری نوک حنا که آرشیدا رو کلی خندوند خب شیه مجه باکنک ...
3 خرداد 1391

آرشیدا و سوپ های خوشمزه

مامان مهلبونم همیشه سوپ های منو تزیین میکنه من عاشق دستپخت مامانی ام     تشکیل شده از سبزیجات تازه (شوید، جعفری، گشنیز) ، آب قلم ،ماش، برنج، سیب زمینی، هویج، نخودفرنگی، گوشت بره، روغن زیتون ، تزئین شده با ماست     برنج، ماکارونی، گوشت، سیب زمینی ،آب قلم ، تزئین شده با پوره هویج   سبزیجات تازه (شوید، جعفری، گشنیز) ،هویج، نخودفرنگی، گوشت بره، عدس ،برنج،آب قلم ،  سیب زمینی، روغن زیتون ، تزئین شده با ماست و هویج سبزیجات تازه (شوید، جعفری، گشنیز) ، نخودفرنگی، گوشت مرغ، عدس ،ماش ، ماکارونی، آب قلم ، برنج قهوه ای، سیب زمینی، هویج، نخودفرنگی، روغن زیتون ، تزئین شده با ماست و ماک...
2 خرداد 1391

آرشیدا و عید

روز اول عید آخیش لاحت شدم خا شگد منو بغل و بوس کدندخا بذارید یچم بشینم لااگل دشتم لو بخولم   لوز ٢٨ اسفند بود که از اهواز راه افادیم صبح زود هوای اهواز به قدری گرد و خاکی بود که چند متر جلوتر پیدا نبود میتونید ببینید این پل جدید کابلی روی رودخونه کارونه که توی گرد و خاک محو شده البته پل واقعا زیباییه توی مسیر خیلی عجله داشتیم چون شب عقد خاله زری بود منم لاحت بلا خودم توی صندلیم عبق ماشین نششته بودم  وای خاله زری مثل فبشته ها شده بود البته من کلی اذیت کدم گلیه و گلیبی و خلاصه هیشچی هم عسک هام توی عقد خوکشل نشد این یکی از عسک هامه که قابل گذاشتن بود بقیه دیجه مجاز نیستند خب شیه اشلا خاله زری این گل ت...
1 خرداد 1391

چکاپ کامل

دیشب لفتیم پیش آقاهه چه مامان بخش میجفت آقا دکتل و...     چون که دست هام رو زیاد میخولدم لوده هام یکمی گاطی کدند بلا همین مامان دیلوذ تا خالا خودش رو دلگیل کده دیلوز 3 ساعت بالا سلم نششته تا ببخشید ببخشیدا من پی پی کنم بعد منو گذاشته تو آگوشی کولم کده بلده توی آزمایشگاخ شب که بابایی اومده آزمایش ها رو گلفته بود لفتیم دکتل اقای دکتر هم کلی منو اینبر اونبر کد قدم رو گوشم رو صدای گلبم رو مامان هم خی میجه شب ها سلش رو بد میذاره خل خل هم میکنه  شمکش هم شل شده و................... آقا دکتل هم به ماما گفت خانم زیاد شلوغش نکنید  بچه خلی سالم و خوبه این چیزها خیلی طبیعیه اصلا هم اشکال نداره منم  بعدش که بابایی رفت دا...
25 بهمن 1390